-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 17:21
به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد... به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد... و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد باشد... وقتی زندگی برایت خیلی سخت شد به یاد بیاور که دریای آرام، ناخدای قهرمان نمی سازد.
-
دوست داشتن یعنی....
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 22:08
" من در فهرست جامعی که از همه ی انواع عشق ها وجود دارد ،از عشق زن و مرد ،مردم ووطن،پدروفرزند و انسان وخدا و...هرچه گشتم آنچه را که دل من سال ها است با آن آشنا است نیافتم و آن تنها عشقی است که زاده ی انسان است که دیگر عشق ها همه تحمیلی طبیعت است و مقتضای خلقت.تنها یک عشق است که آن "من ناب و آزادو...
-
خداحافظی
پنجشنبه 7 مردادماه سال 1389 11:47
سلااااااااااااااااااااام امیدوارم حاتون خوب باشه.من بعد از ۲ماه برگشتم به خاطر امتحانا خیلی گرفتار بودم.حالا هم معضل بزرگ کنکور هست باید یه مدتی برم و بعد با فکر آزاد و مطالب بهتر برگردم.می خوام وبلاگو بهتر کنم تا شما هم بیشتر خوشتون بیاد. تا درودی دیگر بدرود منو یادتون نره تو امید منی اما داری از دست من میری با دستای...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 اردیبهشتماه سال 1389 21:43
من فقط عاشق اینم.... از گرسنگی نمیرم...... اِنقَدَر زنده بمونم..... . تا که حالتو بگیرم....... من فقط عاشق اینم.... وقتی از همه کلافم..... جای تو ،درد دلامو...... بخونم واسه لاحافم!..... من فقط عاشق اینم...... وقتایی که با تو تنهام..... پودر فلفلو بریزم..... توو غذای تو ، سرِ شام..... عاشق اون لحظه ام که..... من بخندم...
-
شرط عشق
شنبه 25 اردیبهشتماه سال 1389 21:32
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله ی سختی گرفت و بستری شد.نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبت هایش از درد چشم خود نالید.بیماری زن شدت گرفت و ابله تمام صورتش را پوشاند.مرد جوان عصا زنان به عیادتش می رفت و از درد چشم می نالید.موعد عروسی فرا رسید.زن نگران صورت خود که آبله آن را از شکل انداخته بود و مرد هم که کور شده...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 اردیبهشتماه سال 1389 21:05
خدایا : از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذار: نگاهی ، یادی، تصویری، خاطره ای ، برای آن هنگام که فراموش خواهیم کرد روزی چقدر عاشق بوده ایم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 فروردینماه سال 1389 23:20
سلام دوستای عزیزم در گذشت خواننده ی خوش صدا جهان را به شما تسلیت میگم. من خودم عاشق چند تا از آهنگ هاش هستم.و امروز که این خبرو فهمیدم خیلی ناراحت شدم. واقعا اتفاقی و دور از انتظار. میخواسته بره ویدئو ضبط کنه که این اتفاق میفته. روحش شاد
-
تفکر عمیق
شنبه 21 فروردینماه سال 1389 14:01
سلام دوستای عزیز این داستان را از وبلاگ یکی از دوستای گلم لیلا گرفتم. چون داستان خیلی قشنگه و در عین حال نیازمند تفکر. اینم آدرس وبلاگش. www.naight.blogsky.com گاو ماما میکرد .... گوسفند بع بع میکرد ... سگ واق واق میکرد ..... و همه با هم فریاد میزدند حسنک کجایی ؟؟؟؟ شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود . حسنک مدت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 فروردینماه سال 1389 22:27
یک شبی مجنون نمازش را شکست. بی وضو در کوچه ی لیلا نشست .عشق آن شب مست مستش کرده بود ... فارغ از جام الستش کرده بود ... گفت یارب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای ؟ خسته ام زین عشق دل خونم نکن من که مجنونم تو مجنونم نکن ... مرد این بازیچه دیگر نیستم ... این تو و لیلای تو من نیستم گفت ای دیوانه لیلایت منم !...
-
آخی
یکشنبه 15 فروردینماه سال 1389 17:53
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 فروردینماه سال 1389 17:43
مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت این شب سرد و غمگین غربت با وجود تو رنگ سحر داشت (امید)
-
عید
شنبه 29 اسفندماه سال 1388 21:15
سال نو مبارک امیدوارم سال پر برکت و شادی را آغاز کنید
-
عید
سهشنبه 25 اسفندماه سال 1388 19:33
سلامی بهاری همراه با تبریک نزدیک شدن عید به شما امیدوارم شاد و خوشحال باشید و به همه ی آرزوهای خوبتون برسید. امشب هم که شبه چهار شنبه سوری شادو سلامت باشید. من که اینجا حسابی حوصلم سر رفته.
-
خودتون قضاوت کنید!!!!
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1388 09:21
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1388 20:48
آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم تقصیر کسی نیست که اینگونه اسیریم شاید که خدا خواسته دلتنگ بمیریم
-
خداااااااااا
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1388 21:24
خواب دیدم که در ساحل با خدا قدم می زنم. برپهنه اسمان صحنه هایی از زندگی ام برق زد . درهر صحنه دو جفت جای پا روی شن دیدم یکی متعلق به خودم و دیگری متعلق به خدا. وقتی اخرین صحنه ها مقابل چشمانم برق زد. به جای پاها ی روی شن . نگاه کردم متوجه شدم که چندین بار در طول مسیر زندگی ام . فقط یک جفت روی شن بوده است. همچنین متوجه...
-
شیطان چه می کند؟
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1388 17:14
گویند در زمان دانیال نبى یک روز مردى پیش او آمد و گفت : اى دانیال امان از دست شیطان ، دانیال پرسید: مگر ش یطان چه کرده ؟ مرد گفت : هیچى ، از یک طرف شما انبیاء و اولیاء به ما درس دین و اخلاق مى دهید و از طرف دیگر شیطان نمى گذارد رفتار ما درست باشد، کار خوب بکنیم و از بدیها دورى نماییم . دانیال پرسید: چطور نمى گذارد؟...
-
تنهایی
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1388 21:52
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید : چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟ چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟ اما افسوس که هیچ کس نبود ... همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ... آری با تو هستم ...! با تویی که از کنارم گذشتی... و حتی یک بار هم نپرسیدی، چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!
-
شروع تازه
دوشنبه 17 اسفندماه سال 1388 14:55
سلام این اولین پستی هست که مینویسم و امیدوارم خوشتون بیاد.لطفا هر نظری دارید بنویسید تا بتونم با کمک شما وبلاگ خوبی داشته باشم.