حسرت همیشگی...

یه تنها که برای پر کردن تنهایی اینجا میاد

حسرت همیشگی...

یه تنها که برای پر کردن تنهایی اینجا میاد

آرزوها...

آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد،


فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای


فهمیدن وی

آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب


تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است


خسته ام 

 

از هر روز گلایه و گریه خسته ام 

از هر روز بودن و مردن خسته ام 

از هر روز شکستن و بستن خسته ام 

می فهمی؟ 

 

از این که میخواهم و نیست 

از این که نمیخواهم و هست 

میداند میمیرم 

میدانم مرده است 

 

خسته ام